هستيهستي، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

هستي من فرشته آسماني

بي خوابي شبانه هستي خانوم

هستي خانوم 3 روزه سرما خورده خيلي شديد ديشب تا صبح نخوابيده همش سرفه كرد هرچي شربت و داروهاي گياهي بهش دادم اثري نمي كنه خيلي ضعيف شده و همش بيقراري مي كنه صبح با بدبختي اومدم سر كار چشمم مي سوخت از بي خوابي ولي مجبور بودم با خودم مي گفتم مي رم استعفا مي دم خيلي خسته شدم بي خوابي شبانه خسته ام كرده دوستاي وبلاگي هركس تجربه اي داره بگه هستي مشكلي كه داره اينه با اينكه 14 ماهه هستش هنوز شبها نمي خوابه وقتي حالش خوبه هم نمي خوابه هرچي دكتر بردم مي گه طبيعييه ولي نميشه خودم از بي خوابي مريض شدم نمي دونم چيكار كنم مثلا شبها نيم ساعت مي خوابه با گريه بيدار ميشه دوباره مي خوابونمش باز 1 ساعت ...
23 دی 1392

بفرمايييد يك استكان چاي داغ

هوا سرد است يك استكان چاي داغ ميهمان ما باشيد كنار پنجره بخار گرفته چاي رفاقت من هميشه تازه دم است   هستي خانومم امروز هوا خيلي سرد شده بارون مياد  دختر نازم تو يه كم سرما خوردي گلم بايد امروز ببرمت دكتر نازنينم مهربونم مي دوني با لباس گرم اينقدر خوشگل ميشي تپلي ميشي بخاري كه روشن مي كنيم بهت گفتم اوفه نگاش مي كني خودت ميگي اوف لباتو غنچه مي كني نازنينم دوستت دارم مي ري نزديكش مي خواي دست بزني كه من جيغ مي زنم هستي بعد سرجات ثابت ميشي شيطونكم دوستت دارم ...
21 دی 1392

ماجراهاي دومين يلدا

سلام دختر نازم يلدا هم گذشت همه چيز خوب پيش رفت ولي مامان مريض شد البته همه چيز رو برات اماده كردم ولي حال نداشتم خيلي دوست داشتم خونه خاله مرجان بريم ولي نشد از تو زياد نتونستم عكس بگيرم خوب شد تداركات قبلا انجام داده بودم كه مريضيم عود كرد لااقل يك چيزي داشتيم عكسها رو برات مي ذارم امسال دومين يلداي جيگرمنه پارسال خيلي كوچيك بودي مادربزگ فوت كرده بود هيچكس پيشمون نبود دايي ميثم و زن دايي اومدن پيش ما يك يلداي ساده و لي با همدلي فراوون اون موقع فاطمه سلما تو شكم زن دايي بود ولي اينبار ماشاله هر دو تاتون سر سفره يلداخدارو شكر به خاطر همه چيز امروز اول دي اومدن زمستون مبارك البته تو شهر خودمون نه خبري از برف نه بارون تازه داره پاييز...
18 دی 1392

كريسمس مبارك

لحظه های هستی من از تو پر شده است در تمام روز در تمام شب در تمام هفته در تمام ماه ... در تمام سالی که گذشت… نازنین من كريسمس مبارك       یک عمر خوشبختی یک  عشق الهی یک دنیا آروزی خوب برايت آرزو دارم و اميدوارم بابانوئل بسته هاي شادي رو برات هديه بياره     پروانه كوچولوي من بابا نوئل تو رو براي من هديه اورده دردونه ام ...
18 دی 1392

لذتي برتر از مادر شدن هست ؟

لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا میگذارد فرشته ی نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره ی جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش مینهی یا دست و پاهی ظریف و ناتوانش را نوازش  میکنی تا روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را،با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند گرمای تنش را حس میکنی و تو هم در شادی این گام بزرگش در آینده شریک میشوی........ وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا میطلبی   یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفتهام و با تکه ای نا...
18 دی 1392

خداحافظ پاييز

دختر قشنگم امشب شب يلدا است پاييز با همه قشنگي هاش داره تموم ميشه امروز روز اخر پاييزه عزيزم امسال دومين شب يلدا است كه تو پيش مايي خدا رو شكر كه تو رو داريم عزيزم  هستي من  سی ام آذره و یک  شب زیبا یه  شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه  فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره جای پاییز رو زمستون می گیره ننه سرما باز دوباره برمی گرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده ...
30 آذر 1392

يلدا پيشاپيش مبارك

باز شب يلدا اومد بلندترين شب سال منتظرش مي شينيم از سال پيش تا امسال   همون شبي كه مي گن بلندتر از هر شبه شب هاي بعد يلدا كوتاه و كوتاه تره همه ي ما جمع مي شيم خونه مادر بزرگ مي شينيم زير كرسي هم كوچيك و هم بزرگ روي ميزش نشسته قاچ هاي هندونه يه كاسه ي بزرگش انار دونه دونه كيشميش و پسته مي ده با آلو و توت خشك نقل و نبات شيرين به هر كي مي ده يه مشت آخ كه شب هاي يلدا چه شور و حالي داره هر كسي زود نخوابه يك شب عالي داره                     &...
30 آذر 1392

ادامه جشن تولد پروانه اي

هستي جان   لبخند زدي و آسمان آبي شد                                   شبهاي قشنگ مهر مهتابي شد    پروانه پس از تولد زيبايت                                          تا آخر عمر غرق بي تابي شد     حالا شمعها رو فوت كن دوستات آيدا - اميرضا و ويدا بچه هاي خاله مريم  عكسهاي ديگه چون خانوادگي بود نتونستم بذارم ولي فاطمه سلم...
27 آذر 1392