پس از دو ماه تاخير
دوستاي مهربونم سلام مرسي كه اين مدت كه نبودم بهم سر زدين و تنهام نذاشتين اين مدت درگير بودم نمي تونستم سر بزنم ولي امروز تصميم گرفتم حتما بيام و اتفاقات اين دو ماه رو بذارم اول هستي خانوم در عيد نوروز هستي خانومم امسال سال تحويل ساعت 8:20 دقيقه شب بود و ما ساعت يك ربع به هشت رسيديم خونه مامان جون اينا كه لار زندگي مي كنند براي آماده شدن و لباس عيدي پوشيدن فرصت كمي داشتيم خيلي سريع كارهامون انجام دادديم و سر سفره نشستيم و لي شما شيطون بلا وسط سفره نشسته بودي نازنينم و مي خواستي همه چيز و رو برداري اينبار كه رفتيم مسافرت خدا رو شكر زود به محيط عادت كردي و اينقدر بدو بدو مي كردي و تمام اتاقها و كمد ها رو به هم ريخته بودي خلاصه براي خ...