خريد ظروف آشپزخانه
هستي نازم تو عيد تولد امير محسن پسر دايي عبدالحسين بود كفش براش هديه خريدم يه روز صبح رفتم بازار تو خواب بودي كه يك فوتبالدستي براش بخرم اونجا سروس اشپزخونه براي تو ديدم با آبميوه گيري و پنكه برات خريدم اومدم خونه ديدم بق كردي و ناراحتي كه چرا تو رو نبردم ببين قيافه تو ...
نویسنده :
مامان هستي
13:41