هستيهستي، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

هستي من فرشته آسماني

روروك سواري هستي دختر گلم

اولين باري كه سوار روروك شدي 5 ماه و نيم داشتي بلد نبودي بالشت مي ذاشتم جلوت كه صورتت نخوره به روروك عكستو ببين قربون قد وبالات برم اينجا 5 ماه و نيم ماهگي هستي تازه داري روروك سواري مي كني         اينجا  6 ماهه هستي دختركم     اينجا ديگه بزرگ شدي دختركم 11 ماهه شدي ماشاله نازنينم                            ...
3 آذر 1392

4 ماهگيت و عيدت مبارك

4 ماهگيت تو عيد نوروز بود اولين مسافرتت بعد از به دنيا اومدنت دخترم خيلي بهت خوش گذشت ولي بعد كه برگشتيم سرماي شديد خوردي بعد بابا سرما خورد  طوري شد كه بقيه عيد همش خونه بوديم   4 ماهگي اين عكس مربوط به لحظه سال تحويله خونه مامان جون بوديم             عيدت مبارك نازنينم اين سفره هفت سين عمه الهه برات درست كرد با پوسته تخم مرغ مرسي عمه الهه   اولين گردش كه رفتي سوم فروردين باغ دايي عبدالحسين بود يه عكس دارم كه برات مي ذارم عكسها...
3 آذر 1392

تحولي در زندگي هستي

دختر نازنينم 17 ارديبهشت رفتيم گوشت سوراخ كرديم قيافه ات خيلي عوض شد خيلي گريه كردي خانم پرستار تو رو از ما گرفت روبروي دكتر نشوند 5 ماهه و 9 روز داشتي اول به دكتر لبخند زدي نمي دونستي چه خبره گوش اول كه سوراخ كرد چند ثانيه مات و مبهوت بودي بعد شروع به گريه كردن  همه اومده بودن مادرجون و بابا جون و مامان جون بيرون وايساده بودن كه صداي گريه تو رو شنيدن دخترم بعدش صبور بودي شير خوردي اروم خوابيدي نازنينم بعد يك ماه گوشواره طلا پوشيدي ماه شدي   ...
3 آذر 1392

عكسهاي نوزادي

دخترم عكسهاي قشنگت برات مي ذارم تا بدوني چه شكلي بودي  اين عكس يك روزگي دخترمه                   قربونت برم كه رفتي زير پتو اينم 2 ماهگي         دخترم ببين وقتي ني ني بودي چشماتو اينجوري مي كردي ما رو مي ترسوندي بابا نگران مي شد اي شيطون بلا قربون لباس گرم پوشيدنت برم اينم پاي كوچولو ت جيگر طلا ...
3 آذر 1392

اولين تولد رفتن هستي

هستي جونم اولين تولدي كه تو دعوت شدي 8 ابان  تولد ثنا جون بود اونروز همه فكر مي كردن تو گريه مي كني و تا آخر مهموني نمي موني ولي تو خيلي خانوم شدي بابا قبل از مهموني گفت منتظر مي مونه كه هر وقت تو گريه كردي من بهش زنگ بزنم بياد تو رو با خودش ببره ولي بر عكس شد و تا آخر مهموني مونديم وقتي اومديم خونه تو هنوز خوشحال بودي و دست مي زدي نازنينم مادر جون و بقيه تا رسيدم خونه چندين بار زنگ زدن كه حال تو رو بپرسن اينا همش به اين دليله كه ناز گل من توي هيچ مكان شلوغي اروم نمي گيره و گريه مي كنه براي همين همه نگران بودن ولي اينجوري نشد و خيلي بهت خوش گذشت به نظر تو اجتماع بيش از دو نفرممنوعه عكسهاي تولد و شادي كردن ناز گلم ...
29 آبان 1392

اولين محرم هستي

دختر نازنينم اين چند روزه به دليل اتفاقاتي كه افتاد نتونستم به وبلاگ سر بزنم مي دوني دخترم مادربزگ روز 3 محرم فوت كرد بعد روز عاشورا ليلا دوستم تصادف كرد و فوت كرد خيلي برام سخت بود و از نظر روحي داغون بودم حالا برات تعريف مي كنم كه اين روزها چي شد روز تاسوعا رفتيم مراسم شير خوارگان  امام حسين تو امسال اولين محرم مي بيني اينقدر قشنگ سينه مي زني نازنينم وقتي تو گهواره خوابيدي يك گريه راه انداختي كه بيا و ببين عكسا رو برات مي ذارم تا بعد ها خودتو ببيني نازنينم تو مراسم ختم مادربزرگ بغل هيچكس نمي رفتي فقط تو بغل من بودي همش با اون زبون شيرينت مي گفتي ماما قربونت برم من
28 آبان 1392

ابتكار مامان

هستي خانومم اين عكسها رو نگاه كن مامان درست كرده خاله درخشان يادم داده مرسي خاله (مامان ثنا گلي )خيلي ذوق كردم اينا رو درست كردم اون موقع 3-2 تا عكس بيشتر تو كامپيوتر نداشتم همش با همون چند تا بود     حال كردي دخترم ...
15 آبان 1392

انگشتات تموم نشه نازنينم

چون دندونت داشت در ميومد همه انگشتات خوردي جيگر طلا از دست  عرو سك هم نمي گذري   پستونك خوردنت باحاله گلم راستي مي دوني نه شيشه خوردي نه پستونك -  پستونك برات شده اسباب بازي چندين مدل برات خريدم ولي نخوردي خودتو ببين  ...
14 آبان 1392