هستيهستي، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

هستي من فرشته آسماني

تولد پروانه اي هستي جون

هر انسان لبخندی از خداست و تو زیبا ترین لبخند خدایی بهانه زندگیم تولدت مبارک . . .   دختر عزيزم دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود سرشار از عشق و محبت کردی  ، نازنیم ، زیباترینم حضور گرم و همیشگی ات را هزاران هزار بار سپاس می گویم  برايت مي نويسم كه تولدت زيباترين لحظه زندگي ماست كه تمام تلاشم كردم تا بهترين خاطره رو برات ثبت كنم پس تولد پروانه ايت رو برات مي ذارم تا بعد ها كه بزرگ شدي ببيني و نظر بدي                      اينم كيك...
27 آذر 1392

تولدت مبارك هستي گلم

    دختر نازنينم تولدت مبارك ديروز 8 آذر تولد 1 سالگي هستي خانوم بود نازنينم ديروز با بابا خاطرات پارسال مرور مي كرديم چه لحظاتي بود همه  منتظر  اومدن تو بوديم باورم نميشه 1 سال گذشت با اومدن تو يك خانواده 3 نفره شديم كه اين خيلي لذت بخشه  دخترم اميدوارم صد ساله شي و سالها خوش و خرم زندگي كني بزرگترين ارزويم براي تو اينكه  خوشبخت باشي گل دخترم نازنينم به خاطر اينكه ماه محرم هستش قرار نبود برات جشن بگيرم قرار بود  يك كيك بگيريم و 3 نفره جشن بگيريم ولي پنج شنبه شب خاله مرجان و دايي ميثم زنگ زدن و گفتن مي خوايم بياييم براي همين تصميم گرفتم يك جشن كوچك بگيرم و ساده ترين تمي كه به نظرم رسيد تم پروانه اي ب...
10 آذر 1392

شعري براي تولد دخترم

دخترم يه ساله كه تو اومدي                                        كه منو به خنده مهمونم كني كه غمو از دل من بروني                                          و مرهمم باشي و درمونم كني                        &nbs...
10 آذر 1392

پارك رفتن گل دخترم

هستي گلي پنج شنبه اون هفته اي هوا خوب بود ابري بود ظهر با عمه رفتيم  پارك نزديك خونه خيلي ذوق كردي نازگلم                                           زندگي را يك نفس ارزش غم خوردن نيست                          آرزويم اينست                              آنقدر سير بخن...
9 آذر 1392

جشن دندونيت مبارك

اولين مرواريدت 12 مرداد در اومد وقتي كه 8 ماه و 4 روزت بود  من اداره بودم كه مامان جون زنگ زد گفت مژده بده كه دندون هستي در اومد خيلي ذوق كرديم وقتي رفتيم خونه دست گذاشتم رو لثه هات اينقدر ذوق كردم مباركت باشه عزيزم                     عزيزم جشن دندونيت 3 نفره بود من و با با و هستي ولي مادر جون هديه هايي برات اورد كه به صورت گيفت به همه داديم چند تا عكس هم گرفتيم كه خاله همكاري كرد آش هم درست كردم و سالاد الويه ولي جشن 3 نفره بود     عكسهاي جشن دندوني عزيز دلم اين...
6 آذر 1392

نامه اي به خدا (جالبه)

  روزی یک کارمند پست وقتی به نامه های آدرس نامعلوم رسیدگی میکرد متوجه نامه جالبی شد.روی پاکت این نامه با خطی لرزان نوشته شده بود: نامه ای برای خدا! با خود فکر کرد: بهتر است نامه را باز کنم و بخوانم.در نامه این طور نوشته شده بود: خدای عزیز! بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می گذرد.دیروزکیف مرا که صد دلار در آن بود دزدیدند. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام،اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم.هیج کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن .... کارمند اداره پست که تحت تاثیر قرار گرفت...
4 آذر 1392

قدم برداشتن هستي

 هستي جونم اولين قدمهاشو روز جمعه اول آذر برداشت دخترم خونه مادرجون بويم بابا عزيز بهت ياد داد كه دستت به مبل بگيري و بلند شي بعد كه وايسادي اينقدر ذوق كردي بعد چند قدمي راه رفتي دخترم وسايل جشن قدمت اماده است منتظر راه رفتن شما هستيم راستي بابا عزيز يادت داده وقتي مي گيم دستت كو دستت مي بري بالا وقتي مي گم پات كو پاتو نشون مي دي اينقدر هيجان زده مي شيم قربونت برم كه باعث شادي هستي          ...
4 آذر 1392

خانه دوست

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام گل بگو يند و همه گل شنوند هرکسي  می خواهد وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست وشوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار خانه ی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه ی یار کجاست؟؟!       ...
3 آذر 1392