خاطرات روز 8 آذر 91 روز به دنيا اومدن دختركم
هستي گلم بالاخره فرصتي شد كه بيام خاطرات رو بنويسم 7 آذر بود كه براي اخرين چكاپ رفتم دكتر اونجا بود كه دكتر گفت بايد اورژانسي برم بيمارستان كه تو ديگه خسته شدي و مي خواي هرچي زودتر بيايي اينجوري شد كه دو روز زودتر از موعد به دنيا اومدي خيلي خوشحال شديم همه اومدن ديدنت نازنينم نمي دوني چه روزي بود شاد ترين روز دنيا وقتي بغلت كرديم انگار دنيا رو به ما دادن دوست دارم مهربونم وقتي به دنيا اومدي اينقدر گرسنه بودي كه همش دستات مي خوردي عكس لحظه تولدته ...
نویسنده :
مامان هستي
14:55