ماجراهاي دومين يلدا
سلام دختر نازم يلدا هم گذشت همه چيز خوب پيش رفت ولي مامان مريض شد البته همه چيز رو برات اماده كردم ولي حال نداشتم خيلي دوست داشتم خونه خاله مرجان بريم ولي نشد از تو زياد نتونستم عكس بگيرم خوب شد تداركات قبلا انجام داده بودم كه مريضيم عود كرد لااقل يك چيزي داشتيم عكسها رو برات مي ذارم امسال دومين يلداي جيگرمنه پارسال خيلي كوچيك بودي مادربزگ فوت كرده بود هيچكس پيشمون نبود دايي ميثم و زن دايي اومدن پيش ما يك يلداي ساده و لي با همدلي فراوون اون موقع فاطمه سلما تو شكم زن دايي بود ولي اينبار ماشاله هر دو تاتون سر سفره يلداخدارو شكر به خاطر همه چيز
امروز اول دي اومدن زمستون مبارك البته تو شهر خودمون نه خبري از برف نه بارون تازه داره پاييز ميشه امروز صبح باد سردي مياد مي خواد دلمون خوش بشه كه زمستون شده دخترم اين روزها كارهاي قشنگي مي كني تا بابا مي خواد بره بيرون دستات مي بري بالا كه يعني تو رو هم ببره بعد هم ميگي دد يعني دردر به زبون خودمون وقتي بهت ميگم هستي قايم شده هرچي دم دستت باشه مي گيري جلو صورتت منم مي گم واي هستي گم شده و اين طرف و اونطرف نگاه مي كنم غش غش مي خندي بعد ميگم صداش مياد ا اينجايي هستي پيدا شده اينقدر مي خندي عاشق خنده هاتم
عكسهاي يلدا
اينم سفره شب يلدا دخترم
هديه مامان به هستي خانوم دخترم اينا رو مامان برات درست كرده
اينم هستي خانوم وقتي اماده شده براي يلدا
سالاد يلدايي
دختران يلدايي هستي و ثنا
شب عاشقان بيدل چه شب دراز باشد تو بيا كز اول شب در صبح باز باشد