هستيهستي، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

هستي من فرشته آسماني

ماجراهاي خوابيدن هستي گلي

1392/8/13 14:23
نویسنده : مامان هستي
191 بازدید
اشتراک گذاری

هستي نازنينم تا 4 ماهگي يك شب نخوابيدي تا صبح بيدار بودي بعد از اون شب 1 ساعت مي خوابيدي بيدار مي شدي گريه مي كردي تا اينكه گهواره امير محسن پسر دايي عبدالحسن اورديم كه شايد با اون اروم بشي اينقدر تكون مي داديم تا مي خوابيدي  دوباره نيم ساعت بعد بيدار مي شدي تكون مي خوردي سريع تكونت مي داديم بابا ديگه خسته مي شد گهواره با پاهاش تكون مي داد يه شعر باباجون بلوتوث كرده بود به موبايل بابا با اون آروم مي شدي شعررو برات مي نويسم تا يادگاري  بمون البته  هنوز شبها مي ذاريم خيلي كم خوابي  دخترم اميدوارم بزرگ شدي درست بشي مجبوريم هرجا مي ريم گهواره ببريم حالا كه گهواره برات كوچيك شده بابا برات يك گهواره بزرگ مثل تختت درست كرده كه كنار تخت خودمون بذاريم اصلا تو اتاقت نمي خوابي هنوز كه به سلامتي داري يكساله مي شي خواب شبت درست نشده دكتر رفتيم مي گه طبيعيه مدل خوابت اينجوريه ببين براي خوابيدن چه ماجراها داشتي

آهنگ مورد علاقه هستي موقع خواب

دست كوچولو  پا كوچولو   گريه نكن بابا ت مياد تا خونه همسايه ها صداي گريه هات مي ياد 

گشنه شدي شير بدم  تشنه شدي آبت بدم خوابت مي ياد لالا بكن تا من كمي تابت بدم

تق تق در مي زنن اين بابات صداش مي ياد گريه نكن تا بشنوي صداي كفش پاش مياد

مثل فرشته ها مي خوابي نازنينم دوستت دارم عاشقانه تا  ابد


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مارال دون
16 آبان 92 8:50
هستی خانومی ذهنتو چی این همه مشغول کرده که تو خوابم داری بهش فکر میکنی؟
مامان هستي
پاسخ
عزيزم مرسي كه اومدي از راهنماييت به يك اشتباه بزرگ پي بردم خيلي لطف كردي دوست خوبي هستي مرسي گلم